راز گربه ای شدن نقشه ایران

از گربه ای شکل شدن نقشه ایران شکستهای کوبنده و تارو مار کننده ارتش عباس میرزا از ارتش مجهز و اروپایی روسیه نخستین ضربه تکان دهنده بود . ایرانی ها بیدار شدند اما راه چاره نیافتند . سیلی از مستشاران فرانسوی ، انگلیسی ، اتریشی ، ایتالیایی و روسی به ایران سرازیر شد . اصلاحات عباس میرزا همراه با جنازه او به هنگامی که با روحی اندوهگین و نومید این جهان را ترک می گفت در کفنش پیچیده شد . درباریان بی خبر از همه چشم به اعجاز تنی چند افسر انگلیسی نظیر (لیندسی صاحب) و دیگران دوختند که یال و کوپال پهلوانی داشتند و رستم را به یاد مورخین چاپلوس آن دوران می آوردند . اما قدمی فراتر از تعلیمات سفارت انگلیس در جهت تعلیم و تربیت و توسعه ارتش عشیره ای ایران بر نمی داشتند . چند گاهی بعد حاج میرزا عباس بیات ایروانی صدراعظم که ابدا اطلاعی از فنون نظامی گری نداشت با عنوان فرماندهی عالی قوا در جبهه هرات رویاروی عصیانگران آن ایالت و افسران انگلیسی که مستشاران آنها بودند قرار گرفت ، او اداره امور ارتش ایران را بر عهده داشت . نتیجه این بلند پروازی بی جا ، نادانی و بی اطلاعی آن فرمانده عالی که حتی در یک جنگ کوچه و خیابان تهران و تبریز هم شرکت نکرده بود فضا حتی بزرگ و کاری بی حاصل بود که به زیان ایران خاتمه یافت . انگلیسی ها دوبار هردوبا نابکارانه و بیهوده سرنیزه ارتش مستعمراتی خود را زیر گلوی ملت ایران فشردند و باعث جدایی بخش وسیعی از خاک ایران در سمت خاور شدند . این دوبار ، نخست در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار و صدراعظمش حاج میرزا آقاسی بود و بار دوم در دوران سلطنت پسر محمد شاه ناصرالدین شاه بود که به قیمت جدایی هرات پایان یافت . نداشتن ارتش منظم و تعلیم دیده علت عمده این دوبار شکست و عزیمت بود . نیروهای مسلح عشایری و تعلیم ندیده ایران در برابر قدرت آتش توپخانه انگلیس و مانورهای سواره نظام و پیاده نظام و عملیات مرتب جنگ سرنیزه و محاصره و در هم کوفتن فوجهای ایرانی عاجز ماندند ، ارنست اورسول می نویسد : « این سربازان بخت برگشته که نه خوب تغذیه می شوند و نه پول کافی می گیرند در مواقع جنگ شهامت و دلیری کم نظیری از خود نشان می دهند و رزمندگان ماهری هستند . در سال 1857 فوجهایی که یادشان رفته بود به آنهافشنگ بدهند فقط با سرنیزه خالی به سنگرهای انگلیسی حمله بردند . » امیرکبیر کوشیده بود ارتش مرتبی از میان عشایر و روستازادگان ترتیب دهد اما نه تنها کوششهای او در مدت سه سال زمامداریش پس از از برکناری و کشته شدنش متوقف شد بلکه تربیت شدگان دوران صدارت او از چشم افتادند و مغضوب و مطرود شدند . بقایای ارتش بنیچه یا ارتش نیمه نظام وظیفه ای که میرزاتقی خان امیرکبیر بدین سان تار و مار شد و چند ضربه دیگر کار آن را ساخت به مدت طولانی از دهه دوم سلطنت ناصرالدین شاه قاجار تا پایان سلطنت سلسله قاجاریه ایران ارتش نداشت و چون ارتش نداشت امنیت ، آرامش و غرور ملی : حیثیت جهانی و قدرت دفاع از تجاوز به جان و مال و ناموس خود را نداشت . در یورش دومی که ارتش انگلیس به جنوب ایران سلطنت ناصرالدین شاه کرد سربازان غیرتمند ایرانی نشان دادند که با وجود خیانت و سرسپردگی رجال ایرانفروش و ترسویی و بزدلی فرماندهان خویش لیاقت نام و عنوان سربازی را دارند کنت دوگوبینو cont-de-cobineauنویسنده ، دیپلمات و محقق فرانسوی در کتاب سه سال در دربار ایران می نویسد : « سرباز ایرانی فطرتا باهوش است و اگر به او تعلیمات بدهند تعلیمات نظامی را خیلی زود فرا می گیرد . و با اسلحه اروپایی آشنا می شود حقیقتا جای تعجب است که اینگونه سرباز با شکم گرسنه و بدن برهنه و با و جود افسرانی که از حیث معلومات از او بالاتر نیستند باز هم شجاعت دارد و کرارا اتفاق افتاده که با سرنیزه به ارتش های اروپایی حمله کرده و فتح کرده اند .» کنت دوگوبینو می نویسد : « سه سال قبل از این در حدود چهل پنجاه هزار سرباز ایرانی در صحرای ترکمن نزدیک مرو فقط به واسطه نداشتن آذوقه از میان رفتند حال آنکه اگر مختصر توجهی می کردند و آذوقه آنها تامین می شد تلف نمی شدند .» ناصرالدین شاه زمانی به فکر سرکوب ترکمنهای مرو افتاد که عملیات ایذایی و مزاحم آنها براستی صبر و قرار رعایای ایران را در سرحدات مازندران ، استر آباد و خراسان ربوده بود . این همسایگان مزاحم با قایقهای تندروی خود به خاک ایران حمله می کردند و نه تنها دار و ندار مردم را غارت می کردند و مزارع و برنجزارهای آنان را می سوزاندند بلکه مرد و زن و بچه ایرانی را به عنوان برده اسیر می کردند و به خاک سرزمین خود می بردند و پای پیاده فرسنگها این سو آن سو می کشاندند جهانگردان انگلیسی و فرانسوی که رعیتهای اسیر ایرانی را درترکمنستان دیده اند نتوانسته اند از گریستن به حال آنان خودداری کنند .این ایرانی بدبخت که تنها گناهش ایرانی بودن و بی پناه بودن به شمار می آمد پیوسته مانند سگهای درنده زنجیر به گردن داشت . با این زنجیر زندگی می کرد ، راه می رفت ، می خوابید و اجازه نداشت از حول وحوش چادر ارباب اجنبی خود که راهزن آدمکشی بیش نبود فراتر رود . ماهها بعد خیرخواهان هر ولایت گرد هم جمع می شدند ، مبلغی به عنوان هدیه گرد می آوردند و اگر خود اسیر خویشاوندان متحولی داشت آنها این کار را می کردند ؛ پیکی به مرز می فرستادند و با کمک واسطه های مرزی و دلالان قاچاق ، در ازای پرداختن خونبهای قوم و خویش خود اورا پس از چندین ماه یا چندین سال باز پس می گرفتند . برای سرکوب این ترکمنها ناصرالدین شاه دهها فوج سپاهیان خود را به حمزه میرزا حشمت الدوله شاهزاده قاجار سپرد و آنها را روانه مرو کرد .میان حمزه میرزا حشمت الدوله عموی ناصرالدین شاه و میرزا محمد قوام الدوله وزیر او اختلاف بود . شصت هزار سپاهی به دست این دو تن سپرده شدند که ترکمنها را در مرو سرکوب کنند شصت فوج دولتی ایران به جای اینکه از راه هموار دره مرغاب به سوی مرو پیشروی کنند از ناحیه سرخس عازم مرو شدند این دره مرغاب در زمان صدارت میرزا آقا اعتماد الدوله نوری و به موجب قرارداد ننگین پاریس از ایران جداشده .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد